عروسکیکه مسعود صادقیانبروجنی، سازندۀ عروسکهای برنامههای «هادی و هدی»، «مدرسه موشها»، «السون و ولسون»و... آن را ساخته بود و یازدهسال بعد از آن برنامه بود که ایرج طهماسب، دوباره آن را از آرشیو عروسکها بیرون کشید و با ایجاد تغییراتی توسط مرضیه محبوب، آن را در مجموعهای تلویزیونی به نام «جغجغه و فرفره»، دوباره مقابلِ دوربین برد، و کلاهقرمزی که قرار بود فقط در یکی از قسمتهای این برنامه، بهعنوان مهمان حضور داشته باشد (در نقش یک شاگردکفاش که با صدایی عجیب و با تلفظ اشتباه کلمات حرف میزد)، بهدلیل استقبال بینظیر مخاطبان از همان یک قسمت، تبدیل به عضو ثابت این برنامه شد؛ بهطوریکه نام برنامه از «جغجغه و فرفره» به «کلاهقرمزی و جغجغه و فرفره» تغییر پیدا کرد و رفتهرفته شکل عروسک و صدایش هم کمی عوض شد.
آن برنامه در سال بعد به برنامه «صندوق پست» تبدیل شد و شخصیتهای دیگری هم واردِ آن شدند مثل گلابی، ژولیپولی و...، امّا تنها کلاهقرمزیِ پُرشروشور امّا خوشقلب بود که با بازیگوشیها، تنبلیها، بدحرفزدنها و دروغهای معصومانهاش توانست به حیات خود ادامه دهد و حتی وارد سینما شود و با حضور در فیلمهای «کلاهقرمزی و پسرخاله»، «کلاهقرمزی و سروناز» و «کلاهقرمزی و بچهننه» به مطرحترین شخصیّت عروسکیِ تاریخ سینمای ایران تبدیل شود.
در طی سالیانی که بر این شخصیّت محبوب گذشته، جدا از تغییراتیکه در شکل ظاهریاش ایجاد شده، تغییراتی نیز در شخصیّتش روی داده، به این صورت که کلاهقرمزی در روزهای اولی که به تلویزیون آمد نهتنها نمیتوانست درست صحبت کند، بلکه حتی وقتی صحبت میکرد، میآمد جلو و خودش را میچسباند به سینه آقای مجری و خیره میشد به چشمهای او و در همین حالت، هنگام حرفزدن، آب دهانش هم ناخواسته به صورت آقای مجری میپاشید و او را مجبور میکرد تا مدام از کلاهقرمزی فاصله بگیرد. امّا بهمرورِ زمان شخصیت او تغییر کرد و حرفزدنش کمکم مفهوم شد. دنیا فنیزاده، فرزند مرحوم پرویز فنیزاده نیز که بیست سالی است، عروسکگردان این شخصیت است، معتقد است کلاهقرمزی دهه ۱۳۹۰ هنوز همان کلاهقرمزی دهه ۱۳۷۰ است و تنها خُلقوخویش امروزیتر شده.
او معتقد است که کلاهقرمزی در این سالها یاد گرفته که درست حرف بزند و بعضی از رفتارهای خود را کنترل کند. این شخصیّت عروسکیکه امروزه از یک عروسک تبدیل به پدیدهای فرهنگی شده و در طولِ سالیان حضورش در جعبۀ جادوییِ تلویزیون، به بخشی جداییناپذیر از حافظه جمعی ایرانیان تبدیل شده، علاوه بر داشتنِ جذابیّت برای کودکانِ امروز، خاطراتِ دورِ کودکانِ دیروز را نیز زنده میکند، و همین نوستالوژی زیبای کودکان دیروز است که توانسته این عروسکِ بیجان را زنده نگه دارد.
کلاه قرمزی؛ نوستالوژی یکنسل
نوروز 1388 بود که ایرج طهماسب و گروهِ موفقش، این عروسک خاطرهانگیز را در قالبِ جُنگِ نوروزی، میهمانِ خانههای مردم کردند و توانستند برنامهای را روی آنتن ببرند که برخلاف جلوۀ ظاهریِ آنکه برنامهای ویژۀ کودکان به نظر میرسید، پرمخاطبترین برنامه نوروزی شد و توانست بزرگترهایی را که هنوز کودکی درونشان نفس میکشید، پای تلویزیونها میخکوب کند، همین استقبالِ بینظیرِ مخاطبان سبب شد که ویژهبرنامههای «کلاهقرمزی» در دیگر اعیاد و مناسبتها، نظیرِ عیدفطر و عیدقربان و روز مادر و نیمۀشعبان و... هم پخش شود، و اغراق نخواهد بود اگر بگوییم نهتنها از سال 1388 تا به امروز، ذرهای از جذابیّتِ این ویژهبرنامه کم نشده، بلکه روزبهروز سطح کیفیِ آن، و متعاقباً دامنۀ مخاطبانِ افزایش یافته است.
یکی از دلایل توفیق این برنامه را باید نوستالوژیک بودنِ آن دانست؛ چراکه کلاهقرمزی نوستالوژی نسلی است که بخش مهمی از زندگیاش را در برابر تلویزیون گذرانده است.
از سوی دیگر، باید برای شخصیّتپردازی این مجموعه نیز سهمی مهم در توفیقش قایل شد.
شخصیتهای این مجموعه بستر مناسبی را فراهم میکنند تا شوخیها و طنز اجتماعی و گاه سیاسی در آن شکل بگیرد؛ مثل صحنهای در کلاهقرمزی92 که در آن، حراجی توسط عروسکهای مجموعه راه میافتد و «فامیلدور» در تماسی مداوم با صرافیها، مدام نرخ دلار را جویا میشود و قیمت اجناسش را درلحظه و بهدلار اعلام میکند؛ همچنین تعددِ شخصیّتها، گرچه به کمرنگشدنِ نقشِ «کلاهقرمزی» انجامیده، امّا بستر مناسبی برای جذبِ مخاطبانِ بیشتر فراهم کرده است؛ شخصیتهایی چون «جیگر»، «آقایهمساده»، «فامیلدور»، «دختر همساده»، «بیبی»، «گاوی»، «ببعی»، «عزیزم ببخشید» و «پسرعمهزا» که بعضاً محبوبیتشان بیشتر از کلاهقرمزی بوده و اغلب، شباهتی ظاهری با چهرۀ «کلاهقرمزی» دارند که گویا به این دلیل است که بهقول پسرعمهزا، همۀ آنها از یک ده آمدهاند.
از دیگر دلایل توفیق این برنامۀ تلویزیونی، همچنین باید به رابطۀ پدرـ فرزندیِ میان «کلاهقرمزی» و «آقایمجری» اشاره کرد که باعث میشود کودکان خود را در شیطنتهای کلاهقرمزی، و بزرگترها خود را در کالبد آقای مجری بیابند و به این شکل، دو طیفِ کودک و بزرگسال، هردو، مخاطبِ این برنامه شوند و در کنار آن، اگرچه میتوان زمانبندی پخش، تشخیص نوع نیازهای مخاطبان، شناختِ موقعیّتِ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادیِ روز، بهرهمندی از طنز، و ابلاغ هوشمندانه و ظریفِ پیامهای اخلاقی و... را نیز در توفیق این برنامه مؤثر دانست، امّا بهنظر میرسد که به توفیق این مجموعه، باید بسیار جدیتر نگاه کرد.
یکی از مهمترین دلایل توفیق ویژهبرنامههای تلویزیونی «کلاهقرمزی» را باید مدیون استفاده صحیح از کهنالگوها و روزآمدکردن آنها دانست. رابطه میان «کلاهقرمزی» و «آقای مجری» درحقیقت تابع کهنالگویی است که روابط میان «مرشد» و «بچهمرشد» را تداعی میکند؛ و همانطورکه «بچهمرشد» حرفهای نامفهومی میزند و «مرشد» حرفهای او را تعبیر میکند، «کلاهقرمزی» نیز در برنامههای ابتداییاش خوب صحبت نمیکرد و باید حرفهایش توسط «مجری» دوباره بیان میشد؛ همچنین میتوان رابطۀ میان «کلاهقرمزی و آقایمجری» را نظیرِ نمایشهای «اوستا و سیاه» دانست که دو دهۀ پیش، در شخصیت «اوستا» و «عبدُلی»، مقابلِ دوربین تلویزیون قرار گرفت. درحقیقت «کلاهقرمزی»، «مبارکِ» مدرن است که در زبان طنز و کنایه، واقعیتهای مگوی جامعه را میگوید؛ نمادی از شوخطبعیِ ایرانی که تلخکوار، حرف خود را میزند و به حیاتش ادامه میدهد.
نظر شما